گاهی دلم میخواد برم یجای دور, دلم میخواد همینجوری خیلی ریلکس ادامه بدم ,هیراد ناراحته و من هیچ کاری نمیکنم ,عصبیه و منتظره ازش دلجویی کنم باز هم کاری نمیکنم,حالم خوبه احساس میکنم میتونم به اندازع تمام این سال ها که دختر احساساتی بودم ,بی رحم و قوی باشم,پس به هیراد زنگ نمیزنم ,اسمس نمیدم,جواب اسمس های طلبکارانه اش رو با تاخیر و در حد دو کلمه میدم,خییلی خوب نیست اوضاع ,اما اون شوهرمه ولی من دیگه توانشو ندارم که ضربه بخورم یا گریه کنم پس سوار اتوبوس میشم ,بدون اینکه بهش بگم ,فقط به دوست صمیمی ام  و مادرم میگم و میرم شهر هیراد,بدون اینکه بهش بگم,میرم ,,, ۶ ساعت بعد رسیدم در خونه اش ,با چمدون قرمزم ,رژ لبمو تجدید میکنم نفس عمییییییق میکشم و زنگ میزنم. 

دوباره آیفون میزنم,با تاخیر جواب میده ,با صدای خواب الود

+بله

_منم ,صبا 

انگار تعجب کرده حتی میتونم تصور کنم چقدر متعجبه,در باز میکنه میرم بالا .

سرد برخورد میکنه ,نشستم روی مبل و نگاش میکنم,توی دلم میگم من که برگشتم دیگه چته!

میدونم ,میشناسمش ,مثل روز برام روشنه که توی فکرش چی میگذره. میرم سمت اتاقش ,چمدونم باز میکنم ,یه لباس قشنگ میپوشم ,موهامو شونه میزنم عطر میزنم ,و میام بیرون ,,, نشسته روی مبل و سرد و خشک نگاهم میکنه. اه لعنتی الان باید بغلم کنی!

واسه خودم آب میریزم و میخورم 

-گرسنمه ,ناهار نداری?!

جواب نمیده ,میام کنارش ,سعی میکنم من مغرور نباشم ,میخوام غرور ترک برداشتشو درست کنم ,دوستم میگه همینکه به حرفش گوش ندادی یعنی غرورش چیز شده! 

دستشو میگیرم و تو چشماش نگاه میکنم ,از من دلخور نباش هیراد.میدونم الان چی میخواد.توی ذهنش میگذره دعوا بندازه تا من عذرخواهی کنم و بعد هر چی بگه گوش بدم ,,, نمیخوام اشتباهات گذشته رو تکرار کنم ,صورتشو میبوسم و میرم روی تختش دراز میکشم ,بوی خوب عطرش پیچیده ,نفس میکشم نفسسس عمییییق ,میدونم تا ده بشمارم میاد کنارم پس میشمارم.یک,دو ,سه,چهار ,پنج .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هواکش صنعتی | هواکش صنعتی رادیال | هواکش صنعتی آکسیال دوستی سید حسن فلسفی طلب شهرک پونی و بانگو NAQIBARCHITECT.IR@GMAIL.COM حقیقت Doug روزنگار خانم مارمولک آبی (ashkibaسابق) شعبه ی دیگری نداریم:) Swaroop