خوندن وبلاگای دیگران حالم را بهتر میکنه و انگیزه میگیرم که بنویسم,امروز اولین جمعه ای بود که خوابگاه بودم و باید ناهار درست میکردیم:) خیلی روز خنده داری بود ما مرغ و برنج درست کردیم که چون بلد بودم خوب شد و خیلی ام خوشمزه شد ,اما دیدن آشپزی دیگران خیییلی خوب بود مثلا دختره بلد نبود تخم مرغ درست کنه و میپرسید بنظرتون پخته یا برنجشون خشک خشک شده بود و ته اش سوخته بود :)))))) انقدر خندیدیم که حد نداشت .به دختری که تخم مرغ هم نمیدونست ,گفتیم دیگه وقت شوهر کردنته:) شوهر انگیزه محکم واسه یاد گرفتن آشپزیه:)))))
قدر خونه رو ندونستم که اصلا نمیفهمیدم لباسام چطور شسته میشه کی اتو میشه ,اینجا هر روز لباس میشورم کم کم دارم راه میفتم . دیگه یاد گرفتم کدوم حمام آب داغ داره کدوم یکی نداره ,کدوم دستشویی تمیز تره یا کدوم یکی از شعله های گاز بهتر کار میکنه:) و حتی اولین خرید خوابگاهی هم کردیم فیله مرغ با قارچ و دستمال خریدیم, که فهمیدم چقدر غذای دانشگاه مفته ۱۵۵۰ تومن! وقتی بستنی خوردیم ۲۵ هزار تومن باورم نمیشد که چلو ماهی قزل بخوریم ۱۵۵۰ :))))))
یه شب هم رفتیم کنتاکی و لازانیا سوخاری و نون سیر خوردیم:)))
خوابگاه سخته اما کم کم عادت میشه و یاد میگیریم چطور با شلوغی,با ملچ ملوچ کردن بقیه سر سفره ,با خر و پف موقع خواب کنار بیایم :) اما چیزی که نتونستم باهاش کنار میام فحشای بسیار رکیک هم اتاقی هامه که قصد دارم اتاقم جابجا کنم و هنوز نتونستم جابجا شم ببینم فردا چی میشه:)
عموی خوبم که اینجا خونه داره هر شب زنگ میزنه حالمو میپرسه که کم و کسری نداشته باشم اخر هفته ها اصرار میکنه من ببره خونه خودش که این هفته نرفتم, سرما که خوردم رفت و واسم لبو خرید ,گفته بودم آش ترش نخوردم که چند روز بعدش رفته بود و واسم خریده بود خانومش با اصرار مانتو ها و شلوار جینم را برد انداخت توی ماشین شست و اتو کرد واسم که رفتم گرفتم ازش,
نت و باشگاه رایگان داریم و شاید بتونم یه کار پاره وقت هم پیدا کنم ,بطور کلی همه چیز خوبه جز دلتنگی:)
درباره این سایت